رایش مهم نبود در کدام دانشگاه یا چه رشتهای تحصیل کند، فقط میخواست به دانشگاه برود تا سربازیاش به تأخیر بیفتد، نفر کناریاش درست برخلاف او تمام تلاشش را کرده بود تا در یکی از دانشگاههای دولتی پایتخت در رشته مورد علاقهاش درس بخواند اما نشده بود و به ناچار مجبور به سفر به شهری دیگر شده بود.
جوانی آنسوتر به سکو تکیه زده و بخاطر کمبود ظرفیت پذیرش در رشته مورد علاقهاش نتوانسته بود وارد مقطع کارشناسی ارشد شود، چند ده نفر دیگر هم با یک نقطه اشتراک در محوطه ساختمان میدان سپاه جمع شدهاند تا با مدرک تحصیلی لیسانس به سربازی بروند. همگی حدود ۱۰ روز قبل برگهای معروف به برگ سبز را مقابل در خانهشان تحویل گرفته بودند و حالا روز یکم اردیبهشت ماه دور هم جمع شدهاند تا برای دوران آموزشی شان به پادگان آموزشی نیروی انتظامی در استان مرکزی بروند.
صادق جوان دیگری است که کنار محمدرضا نشسته است، فارغالتحصیل دانشگاه آزاد اسلامی است و مهندسی خوانده، حرفهای محمدرضا را تأیید و تأکید میکند که از نظر او سربازی وقت تلف کردن است، او در دوران دانشجویی و تا پیش از اعزام به سربازی با یکی از دوستانش مغازهای اجاره کرده و خدمات رایانهای به مشتریانش ارائه میکرد و از یک ماه قبل مجبور به تحویل آن شده است، حرفهایش را اینطور ادامه میدهد: «بعد از خدمت باز مغازه اجاره میکنم اما در این دو سال سربازی، مغازهداری عاقلانه نبود و ضررش بیشتر از سودش بود.»