قرارداد دوجانبه برق ، بورس انرژی و تامین برق صنایع جذب مشتری با هدیه تبلیغاتی ارزان 10 اقدام مهم قبل از مهاجرت که اگر ندونی پشیمون می شی ! چرا برای کاهش ‌وزن‌ نباید سراغ «پیکرتراشی» بروید؟
زن ایرانی که در اجلاس جهانی نگاه‌ها را به خود خیره کرد

قاب‌های غم‌انگیز یک خانواده؛ از سردشت تا لاهه

در حاشیه برگزاری اجلاس «سازمان جهانی منع گسترش سلاح‌های شیمیایی» بانوی جانباز ۷۰ درصد، نگاه نمایندگان را به خود خیره کرد. «مهری ملکاری» از بازماندگان قربانیان بمباران شیمیایی سردشت در جنگ تحمیلی است.

بازخبر / سودابه رنجبر: «مهری ملکاری» بانوی جانباز، در حاشیه اجلاس سازمان جهانی منع گسترش سلاح‌های شیمیایی (OPCW) نمایشگاهی از عکس‌های ۱۱ نفر از خانواده شهیدش را در معرض دید سفرا و نمایندگان اجلاس قرارداد. هرچند برای او، رسیدن به شهر لاهه بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود اما او به این شهر رفت تا در حاشیه اجلاس به جهانیان بگوید: «درست ۳۱ سال پیش در سکوت جوامع بین‌المللی یکی از بمب‌های شیمیایی عراق روی سقف خانه آن‌ها فرود آمد و ۱۱ نفر از خانواده‌اش را به شهادت رساند و آن‌هایی هم که از این خانواده باقی ماندند جانباز هستند.»

هزاران بار نفسی که بند آمد

هرچند روایت و زنده کردن تراژدی غم‌بار بمباران شیمیایی سردشت در روز هفتم تیر سال ۱۳۶۶ برای بانو مهری ملکاری بسیار سخت است و طی این سال‌ها اگر هزاران بار راوی این قصه بوده هزاران بار اشک توی چشمانش دویده، هزاران بار بغض راه گلویش را بسته، هزاران بار نفسش تنگ‌شده اما بازهم فلسفه فیض شهادت دستش را گرفته و او را از زمین بلند کرده است. او طی همین سال‌ها یاد گرفته که محکم و استوار بایستد و به جهانیان بگوید که چطور او، خانواده و تمام همشهریانش قربانی سیاست‌های فریبکارانه ابرقدرت‌ها شده‌اند.

مزه تندی که با صدای نوزاد آمیخته‌شده

این روزها مهری ملکاری بانوی ۴۸ ساله نمادی از تاریخ شفاهی سردشت، شهر مرزی و کردنشین ایران است. ۱۷ سال بیشتر نداشت و هنوز رنگ و لعاب نوعروسی روی صورتش مانده بود و نوزاد شش‌ماهه‌اش را با هزاران بار ادای شکر خدا در آغوشش می‌فشرد. هفتم تیرماه بود که طعم تند گازهای شیمیایی دهانش را مزه دار کرد. مزه زهرآگینی که هنوز تلخی آن در کامش مانده و نمی‌رود که نمی‌رود. هنوز وقتی صدای گریه نوزادی را می‌شنود طعم تلخ گاز شیمیایی می‌دود توی دهانش. او سرشار از عشق و محبت به همسر ۲۶ ساله‌اش بود و غرق در نعمت مادر شدن؛ اما در آنی دهان نیمه‌باز کودکش به‌جای شیر مادر از گاز شیمیایی پر شد و برای ثانیه‌ای دیگر هیچ صدایی از او نشنید. او امروز تمام‌قد ایستاده و می‌گوید من نمادی از همه دردها و آلام حمله‌های شیمیایی هستم من تاریخ شفاهی سردشت این تکه از سرزمین ایرانم.

نماد تاریخ شفاهی سردشت تمام‌قد ایستاده

 او تمام‌قد در حاشیه اجلاس سازمان جهانی منع گسترش سلاح‌های شیمیایی ایستاده و روایت می‌کند قصه زندگی اهالی سردشت را، البته با صدای خش‌دار و نفسی که هرلحظه می‌رود که نیاید. سرفه‌های پی‌درپی که رشته کلامش را پاره می‌کند می‌گوید و انگشت اشاره‌اش را به سمت عکس خانوادگی‌اش می‌گیرد ابتدا به سمت عکسی اشاره می‌کند که همه اعضای خانواده شاد و خرم کنار هم ایستاده‌اند. ناخودآگاه لبخند گوشه لبانش می‌نشیند؛ اما فاصله این لبخند و اشکی که به‌یک‌باره می‌دود در کاسه چشمانش خیلی کوتاه است. عکس بعدی انگار همه شادی‌ها را در یک آن پاره می‌کند همه کنار هم بودن‌ها را، همه لبخندها را و همه رضایتی که می‌توان در تک‌تک چهره‌های آن عکس دید. عکس بعدی نشان می‌دهد همان خانواده با صورت‌های ورم‌کرده و تاول‌زده چشمانی دیگر سویی ندارد هرکدام به طرفی پرتاب‌شده‌اند و دیگر از کنار هم ایستادن و لبخند زدن در لنز دوربین خبری نیست با دیدن همین دو فریم عکس می‌توان فهمید که چطور بمب شیمیایی می‌تواند روی سقف خانه‌ای فروبیاید و پاره کند همه رشته‌ها را به‌غیراز ریسمان مقاومت و ایستادگی؛ که امروز در همین نمایشگاه بانو ملکاری آن را به تجلی درآورده است بانو مهری ملکاری با زبان شیرین کردی قصه دردها را روایت می‌کند و مترجم همه گفته‌هایش را ترجمه می‌کند؛ اما واقعاً حر ف های او نیازی به ترجمه دارد؟ همین سرفه‌ها، صدای خش‌دار، نفس‌هایی که بالا نمی‌آید و ۱۲ فریم عکس مگر دیگر چیزی را برای ترجمه باقی می‌گذارد؟

 در سکوت رسانه‌ها بازهم فریاد می‌زنیم

قصه زندگی بانو ملکاری را نه از زبان خودش، بلکه از زبان تک‌تک کسانی شنیدیم که با او همراه بودند. حتی با استفاده از ارتباط‌های مجازی توانستیم با «رحیم واحدی» مسئول انجمن دفاع از حقوق مصدومان سردشت در لاهه ارتباط برقرار کنیم و از تأثیرگذاری نمایشگاه باوجود خانم ملکاری مطلع شویم؛ اما متأسفانه به دلیل اینکه شرایط جسمی بانو ملکاری به‌قدری وخیم شده که از هلند به آلمان اعزام شدند دیگر نتوانستیم با او ارتباط برقرار کنیم. رحیم واحدی که همچنان نمایشگاه حاشیه اجلاس را در واپسین روزهای اجلاس اداره می‌کند می‌گوید: «امسال اولین بار است که یک خانم همراه با مترجم زبان انگلیسی به این اجلاس آمدند و خوشبختانه نمایشگاه بسیار موردتوجه بازدیدکنندگان و تعدادی از نمایندگان این سازمان قرارگرفته است. حتی توانستیم وقت بگیریم و برای مدتی تریبون را به دست بگیریم و خانم ملکاری همراه با مترجم حرف‌هایش را به گوش ۱۹۲ نماینده برساند.» رحیم واحدی که خودش عضو خانواده ۱۱ شهید است توضیح می‌دهد: «علاوه بر خانم مهری ملکاری که عروس خانواده ماست عروس دیگری از خانواده ما به نام مریم فتاحی نیز جانباز ۷۰ در صد است که دو دختر ۷۰ در صد جانباز شیمیایی دیگر هم دارد. همه اعضای خانواده ما ضایعه دیده این حمله ددمنشانه هستند. انجمن دفاع از حقوق مصدومان گازهای شیمیایی حدود ۱۸ سال است به‌صورت مداوم در حاشیه این نمایشگاه حاضر می‌شوند. ما همچنان در سکوت رسانه‌ها به فریاد زدن خودمان ادامه می‌دهیم.»

بمب روی سقف خانه حاج حسن واحدی

ابوطالب حداد از جانبازان ۵۵ در صد شیمیایی باوجوداینکه در روز حمله بمب‌های شیمیایی عراق به سردشت ۱۵ سال بیشتر نداشته اما اتفاقات آن روز و انفجار بمب در خانه حاج حسن واحدی را خوب به خاطر می‌آورد: ساعت حدود ۴ و ۱۵ دقیقه بعدازظهر بود داشتم گل‌های باغچه حیاط خانه را آب می‌دادم. آن روزها دیدن هواپیماهای بمب‌افکن روی آسمان شهر ما عادی شده بود. احساس کردم امروز هواپیماها به زمین نزدیک‌تر شده‌اند اول می‌خواستم به سمت حیاط فرمانداری بدوم و پناه بگیرم که حس کردم کار از کار گذشته همان‌جا توی کوچه دراز کشیدم سرم را که بالا بردم و چشم به آسمان دوختم متوجه شدم یک‌چیز سفیدی مثل گونی سفید آرد از آسمان پایین میاید و کمتر از یک ثانیه چند تا کوچه آن‌طرف‌تر به زمین خورد. به سمت خانه عمه‌ام دویدم همان‌جا میدان سرچشمه. وقتی رسیدم بمب خانه را ویران کرده بود و این خاک بود که همه‌جا را گرفته بود. عمه‌ام در مجاورت خانه حاج حسن واحدی زندگی می‌کرد عمه درجا شهید شده بود وقتی وارد خانه حاج حسن شدم دیدم که هرکدام به طرفی پرتاب‌شده‌اند مادرشان مویه می‌کرد و دنبال بچه‌هایش می‌گشت در یک‌لحظه خانم مهری ملکاری را هم دیدم که گنگ اطرافش را نگاه می‌کند. از شدت درد و سوزش چشم دیگر جایی را ندیدم و من را با آمبولانس به بیمارستان منتقل کردند.

همسایه‌هایی که یک درد داشتند

«صالح عزیزپوراقدم» معاون انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت که هرسال خودش با این گروه اعزام می‌شود امسال در سردشت مانده است او درباره حضور خانم ملکاری به اجلاس منع گسترش سلاح‌های شیمیایی می‌گوید: «بانوی جانباز به‌سختی توانست خودش را راضی کند تا به لاهه برود و برای ۱۹۲ نماینده اعضای سازمان جهانی، قصه درد و رنج مردمان سردشت را روایت کند. باوجوداینکه ۳۱ سال از شهادت خانواده‌اش می‌گذرد اما همچنان یادآوری و روایت آن به‌قدری اندوه او را زیاد می‌کند که صدا هق‌هق گریه‌اش دل‌سنگ ر آ هم می‌لرزاند.»

«عزیزپوراقدم» که خودش از جانبازان شیمیایی سردشت است همان‌طور که آلبوم عکس‌های ۱۸ سال حضور فعال نمایندگان ایرانی را در این اجلاس ورق می‌زند توضیح می‌دهد: «روایت قصه پر غصه مهری ملکاری اگرچه دل هر شنونده‌ای را شرحه شرحه می‌کند اما من شاهد بخشی از زندگی و تراژدی غم‌بار زندگی و عاشقانه او بودم که از نگاه دیگران پنهان مانده است. حدود ۱۵ روز بعد از بمباران شیمیایی سردشت تعدادی از مجروحان که مدام پوست بدنشان تاول می‌زد و ریه‌هایشان درگیر شده بود را برای درمان به کشورهای مختلف ازجمله آلمان، بلژیک، اسپانیا و…فرستادند.

عزیز پور اقدم درحالی‌که سعی می‌کند احساساتش را کنترل کندو بغض فروخورده‌اش را مهار کند ادامه می‌دهد: «من، خانم ملکاری و همسر ایشان و چندین نفر دیگر را به یکی از بیمارستان‌های اسپانیا اعزام کردند. همسر خانم ملکاری به دلیل حال وخیمی که داشت در سی‌سی‌یو بستری بود. عشق زیاد بین این زوج زبانزد خاص و عام شده بود. خانم ملکاری جوان ۱۷ ساله چند روزی از شوهرش بی‌خبر مانده بود. خانم ملکاری از هر آدمی که از کنارش عبور می‌کرد نشانی از همسرش می‌پرسید و هیچ جواب قانع‌کننده‌ای نمی‌شنید. دیگر صبرش سر آمده بود. توی راهرو بیمارستان اسم شوهرش را فریاد می‌زد، همه را قسم می‌داد که فقط یک خبر از همسرش به او بدهند یا یک‌لحظه او را ببرند که فقط او را ببیند. او خبر نداشت که همسرش شهید شده و ما می‌دانستیم که پسر جوان و همسایه خوشبخت ما در بین ما نیست. تا اینکه صبرش سرآمد و وارد بالکن طبقه بیستم بیمارستان شد و همه پزشکان و مددکاران را تهدید کرد که اگر خبری از شوهرش به او ندهند خودش را با پایین ساختمان بیمارستان پرتاب می‌کند. همه‌کسانی که در بیمارستان بودند و درد کشیدن‌های او را می‌دیدند منقلب شده بودند و در یک‌لحظه یکی از پزشکان به او گفت که همسرش را برای درمان چشم آسیب‌دیده‌اش به آلمان فرستاده‌اند. بانو ملکاری این دروغ بزرگ را یا باور کرد یا خودش را به باور کردن زد. او با شنیدن این جمله به تختش برگشت اما در تمام مدت که به ایران برگشتیم فقط او بود و سکوت. تا اینکه بعد از چند ماه با یک پرواز به سردشت برگشتیم. اعضای به‌جامانده از خانواده وقتی او را دیدند طبق رسمی که داشتند شروع به مویه کردن و خراشیدن صورت و کندن موی سر کردند و آنجا بود که بانوی زخم‌خورده و جوان در یک آن مادر شهید، همسر شهید و جانباز ۷۰ درصد سردشتی شد.

 تناقض آشکار

فقط کافی است نمایندگان کمی جلوی این نمایشگاه عکس با عنوان «خانواده‌ای با ۱۱ شهید بمب شیمیایی» بایستند و از خودشان بپرسند که برای چه به این اجلاس آمده‌اند؟ نگاه کردن به همین عکس‌ها و چشم دوختن به عمق نگاه بانو مهری ملکاری به حتم به همه آن‌ها نشان خواهد داد تناقضات آشکار کشورهایی که با ادعای هژمون بودن و داشتن داعیه برقراری امنیت، تمام امنیت این جهان را به خطر انداخته‌اند. کمی نگاه کنند قساوتی که در حق ایران شد و همچنان اعمال تحریم‌های یک‌جانبه این بی‌رحمی و بی‌عدالتی را ادامه می‌دهد تحریم‌هایی که بخشی از آن شرایط را برای تأمین داروهای جانبازان شیمیایی سخت‌تر و سخت‌تر کرده است ِ و این برخلاف تعهدات کشورها تحت کنوانسیون و مغایر با حقوق بین‌الملل است. این در حالی است که بار دیگر قصه غم‌بار ایران برای کشورهای سوریه و یمن تکرار می‌شود. دیدن این تناقض آشکار ساده‌تر از آن است که نبینند، مگر اینکه خود را به ندیدن بزنند.

پسندیدم(0)نپسندیدم(0)
کلمات کلیدی: ، ،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *