چرا ویزای استارتاپ کانادا؟ چرا وزارت بهداشت بر سبوس‌دار کردن «نان» تاکید دارد؟ یک عامل عجیب که خطر ابتلا به آلزایمر را افزایش می‌دهد ۵ عادت غذایی مؤثر برای مبارزه با التهاب

این «مهر» بی مهر است!

خبرنیوز نوشت:تقریبا یازده سال است که اول مهر را با مدرسه شروع نمی کنم. خیلی وقت است که اواخر شهریور را دنبال کیف و کفش یا لباس فرم مدرسه ندویدم و شب های پایانی و خنک تابستان را به جلد گرفتن کتابهای درسی نو نگذراندم و از بوی آنها سرمست نشدم.

بازخبر/حالا خیلی چیزها تغییر کرده اما هنوز هم اول مهر که می‌رسد، دل من یک جوری می‌شود. مثلا همین دیشب خواب دیدم امتحان داریم اما من کاملا بی خبر بودم و حالا هیچ بلد نیستم! هنوز هم استرس روز اول مدرسه را ته دلم احساس می‌کنم. استرسی که تا پایمان را در مدرسه می گذاشتیم و دوستانمان را می‌دیدیم غیب می‌شد و جایش را به خنده و شادی می‌داد. آن خنده های دسته جمعی در راه بازگشت به خانه که حالمان را جا می‌آورد.

قطعا دانش آموزان این دوره هم خاطرات مخصوص خودشان را دارند. مثلا شهریور که از نیمه می‌گذرد، شروع به غر زدن می‌کنند که اصلا هم دلشان برای مدرسه تنگ نشده و یا حتی دلپیچه می‌گیرند. اما احتمالا، اینها خاطراتی مشترک بین تمام دانش آموزان گذشته و حال و آینده است. البته مطمئن نیستم. از آینده خبر ندارم. مثلا کی فکرش را می‌کرد که امسال بوی ماه مهر با سالهای پیش فرق داشته باشد؟

اخبار ضد و نقیض بازگشایی مدارس، نگرانی والدین بابت سلامتی فرزندانشان، عدم اطمینان به رعایت پروتکل های بهداشتی، همه و همه باعث شد که مهر امسال زیاد دلچسب شروع نشود. انگار این مهر با بی مهری شروع شده است. خبر تلخ جان باختن تعدادی از معلم ها و دانش آموزان بر اثر کرونا، ما را غمگین و نگران کرده. بی اطلاعی از آینده مبهم پیش رو بلاتکلیفمان کرده و حذف دخترهایمان از روی جلد کتاب هم دلخورمان کرده است.

این روزها والدین، معلم ها و دانش آموزان باید با هزار دنگ و فنگ سر کلاس بروند و اینترنت را به جان عزیزانش قسم بدهند که تا پایان کلاس یاری شان کند (تازه اگر خوش شانس باشند و به همین اینترنت مریض هم دسترسی داشته باشند).نمی‌دانم! شاید این مدل برای خودش مزایایی هم دارد. مثلا احتمالا امسال، کتاب های درسی بیچاره کمتر کهنه می‌شوند. دیگر مدام از روی صندلی و نیمکت های مدرسه نمی افتند. بر سر همکلاسی ها فرود نمی‎‌آیند و بغل دستی ها خط خطی اش نمی‌کنند. شاید ما امسال صرفا از وقوع یک تغییر بزرگ ترسیده ایم و نگرانیم.

اما چند شب پیش که داشتم با دختر بچه دو سال و نیمه ای بازی می‌کردم، خیلی اتفاقی درباره کلاس و مدرسه از او سوال پرسیدم و او به جای صحبت از دوستان و معلم های مدرسه خیالی‌اش، خیلی سریع به زبان بچه گانه خود پاسخ داد: “مدرسه‌ من آیلانته!”. راستش را بخواهید ترسیدم! همین یک جمله برای من کافی بود تا از ته دل آرزو کنم هرچه زودتر این بیماری از کارخانه خاطره سازی بچه های این نسل رخت بربندد و “مهر” بوی همیشگی خودش را بدهد.

پسندیدم(0)نپسندیدم(0)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *