اهرم معاملاتی چه ویژگی هایی دارد؟ چرا ویزای استارتاپ کانادا؟ چرا وزارت بهداشت بر سبوس‌دار کردن «نان» تاکید دارد؟ یک عامل عجیب که خطر ابتلا به آلزایمر را افزایش می‌دهد

گفت‌وگو با مردی که هم سن فوتبال است

قربانعلی تاری به عنوان یکی از دو بازمانده از اولین تیم ملی فوتبال در آستانه نود سالگی بوده و تنها آرزویش این است تا یک بار با فرزاندنش دورهم نشسته و از خاطرات مشترک‌شان بگویند.

 باز خبر,به گزارش ایسنا، قربانعلی تاری اولین دروازه بان تیم ملی فوتبال و یکی از دو بازمانده اولین تیم ملی در آستانه نود سالگی با مشکلات بسیاری دست و پنج نرم می‌کند. تاری که ۶ سال پیش به ایران بازگشته، یازده سالی می‌شود همسرش را از دست داده و تنها زندگی می‌کند. مشکلات جسمانی هم بلای جان او شده و توان انجام کارهای معمولی را هم ندارد. او که در این سن و سال بسیار با انگیزه به زندگی‌اش ادامه می‌دهد، امیدوار است روزی فرزندانش از خارج کشور بازگردند و دوباره در کنار خانواده اش زندگی کند.  در آخرین روزهای شهریور به دیدن قربانعلی تاری رفتیم و جویای احوال او شدیم.

اولین دروازه‌بان تیم ملی درباره وضعیت خودش می‌گوید: چند وقت پیش زمین خوردم و کارهای روزمره را نمی‌توانم انجام بدهم. به‌ هر حال ۹۰ سالم است و تا چند وقت پیش رانندگی می‌کردم الان رانندگی کردن برایم خودکشی است. من تنها زندگی می‌کنم و در ایران یک نفر هم فامیل ندارم. در این شرایط سرم را با خواندن کتاب گرم می‌کنم.

او ناگهان یاد رفیق قدیمی خود می‌افتد و برای درگذشتش افسوس می‌خورد: با همایون بهزادی به صورت تلفنی تماس داشتم. یک بار هم به دیدنم آمد و با هم صحبت کردیم. من و همایون بهزادی مسافرت‌های خارجی زیادی رفته‌ایم. با همایون سرطلایی و حسین کلانی که بعدها مهندس شد، در مسابقات زیادی در کنار هم بودیم. متاسفانه او را از دست دادیم و الان از قدیمی‌ها تنها عطاءالله بهمنش مانده است. من هم دیگر به ۹۰ سالگی رسیده‌ام و سن آدم تنها ۷۰ می‌ارزد. از ۷۰ که می گذرد مشکلات شروع می‌شود.

تاری در پاسخ به این پرسش که چه تفریحاتی دارد، می‌گوید: به حکم اجبار تلاش می‌کنم وقتم را بی جهت نگذرانم و در خانه بیشتر کتاب‌های سرگرم کننده می خوانم یا سری به کتاب‌های زبان خارجه که در گذشته می خواندم، می زنم. در کنار اینها به صورت مرتب هم با فرزندانم صحبت می‌کنم. همه فرزندانم در خارج از کشور زندگی می‌کنند و من تنها هستم. فوتبال‌های خارجی را هم دوست دارم و آنهایی که می‌تواند جالب باشد را تماشا می‌کنم. شب‌هایی که فوتبال پخش می‌کند بیدار می مانم و بعد از تماشای آنها می‌خوابم.

از او درباره فوتبال ایران می‌پرسیم. دل خوشی از فوتبالیست‌های امروزی ندارد و می‌گوید: دوست دارم بازی‌های تیم‌ ‌ملی را ببینم، اما معتقدم تمام تفکراتی که سابق در فوتبال بوده دگرگون شده است. زمانی که بازی می‌کردیم سفرهای مختلفی به کشورها داشتیم. در آن زمان پولی در فوتبال نبود. سه بار به شوروی رفتیم. چند بار هم به عنوان  سرپرست به برزیل رفتم. ما در آن زمان بودجه‌ای نداشتیم. بنابراین در سفرهایمان مجبور بودیم اشیای قیمتی را با خودمان ببریم و بفروشیم و خرجمان را در بیاوریم. در این جا خاطره‌ای به ذهنم رسید که می‌خواهم آن را تعریف کنم. یک بار برای بازی با باشگاه زسکا مسکو به شوروی رفتیم. ابتدا باید بگویم که در این کشور پذیرایی خوبی از ما نمی‌کردند ما هم صدایمان در نمی‌آمد. در بازی اول با زسکا ۵۰ شوت به دروازه زدند و همه آنها برگشت، اما ناصر نوآموز از شش قدمی یک گل شانسی را به ثمر رساند و ما آن بازی را بردیم. در آن زمان من کمک سرپرست تیم بودم. به بچه‌ها گفتم ما که بازی را برده‌ایم و با توجه به پذیرایی روس ها بازی دوم را به میدان نمی‌رویم. روس ها که از من پرسیدند اعلام کردیم که ما عادت داریم در رژیم غذایی‌مان همه چیز باشد به همین خاطر ضعیف شده‌ایم و به همین خاطر ضعیف شده‌ایم و نمی‌خواهیم با شما بازی کنیم. صبح فردایش دیدم همه چیز برای‌مان فراهم کردند.

او در ادامه از علاقه‌اش به دیدار با عادل فردوسی پور در آستانه نود سالگی اشاره می کند و می گوید: عادل جزو مجریانی است که به شدت او را قبول دارم. او در برابر بسیاری از قدرت هایی که اراده کرده‌اند حذفش کنند، ایستاده است. سیاستمداران، نمایندگان مجلس، باشگاه ها و روزنامه ها فشاری زیادی به او آورده اند اما به خاطر ایستادگی عادل به او درود می فرستم.

عقیده تاری درباره فوتبالیست‌های امروزی جالب است: بازیکنان فوتبال ادعای مالی زیادی دارند. آقای فوتبالیستی که میلیاردی پول میگیری باید به همان اندازه هم از خودت شخصیت نشان دهی. ما عرق ملی در فوتبالمان نداریم. عرق ملی را کره جنوبی و ژاپن دارد. آنها خودشان را برای تیمشان می‌کشند اما در تیم ملی ایران چنین چیزی وجود ندارد. این را منی که در فوتبال زندگی کرده‌ام متوجه می‌شوم. البته کی‌روش زحمت خودش را می‌کشد. من او را یک بار در جلسه‌ای ملاقات کردم. بسیار آدم لایق و شریفی است. من اغلب مربیان را دقیق می‌شناسم. این‌ها کسانی بودند که در زمان حضور من در فدراسیون فوتبال تازه وارد این رشته می شدند. انتقادی که به فوتبال در همان جلسه مطرح کردم این بود که فوتبال ما از کارهای اشتباه خارجی‌ها تقلید می‌کند. نمونه‌اش همین قراردادهای میلیاردی!

تاری در کنار حسینی یکی از دو بازمانده اولین تیم ملی فوتبال ایران است و تمام هم دوره ای هایش از دنیا رفته اند. در چنین شرایطی، حتی فرزندان او هم در کنارش نیستند. از تاری درباره تنهایی می‌پرسیم. دل پری دارد: بزرگترین اشتباه زندگی ام این بود که نادانسته فرزندانم را برای تحصیل به خارج از کشور فرستادم. پسرم در ایران عالی درس می خواند. در آن زمان با وجود این که غدغن بود او را به اسپانیا فرستادم و الان هم در ژاپن زندگی می‌کند. دخترم هم بی نهایت  استعداد داشت و الان هم در آلمان زندگی می‌کند.

او اما بعد از کوچ ابدی همسرش تنهاتر شده است. او در این باره می‌گوید: خانه‌ای در لندن داشتم و همسرم قبل از فوت در آنجا زندگی می‌کرد. او به من گفت‌ اگر فوت شدم من را در ایران خاک کنید. الان هم هر دو هفته‌ یک بار به مزارش می روم و بسیار با او صفا می‌کنم. یک طبقه از قبر را هم برای خودم کنار گذاشته‌ام، اما الان نمی روم! کجا بروم هنوز زود است. خواب همسرم را می‌بینم و از من می پرسد که کجایی. من هم می‌گویم که دارم می‌آیم، اما واقعیت را باید قبول کرد. همه چیز دست خداست. تا او نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد.

تاری به گفته خودش، چند سال پیش به بیماری سختی دچار می شود و تصور می کرد به پایان زندگی‌اش رسیده اما معتقد است دو خانواده در اینکه الآن زنده است، نقش بسیاری داشته اند: همین چند سال پیش در آستانه مرگ بودم، اما خانواده‌ امیر درویش و دکتر طباطبایی عاملان اصلی زنده ماندن من بودند. می خواهم از این دو خانواده قدردانی ویژه‌ای داشته باشم به خصوص خانواده درویش که مرا هیچ گاه فراموش نمی کنند و من حتی به مهمانی و دورهمی های خانوادگی آن ها نیز دعوت می شوم.

بازهم بغض می کند و به یاد تنهایی‌اش می‌افتد: همه انسان‌ها روزی می‌میرند، اما آنهایی که معنای تنهایی را نمی‌دانند و فرزندانشان در کنارشان هستند، متوجه صحبت‌های من نمی‌شوند. تنها لذت من در زندگی این است که هر روز با فرزندانم تماس بگیرم. این که لذت نیست. آنها چند وقت یک بار می آیند و مدتی نزدم می مانند، اما می‌خواهم بگویم همان قدر که استقبال از کسی لذت بخش است وداعش هم سخت است.

آخرین سوالمان از تاری، تنها آرزویش در ۹۰ سالگی است. اما می گوید زمانی ندارد که بخواهد آرزویی داشته باشد. ما سوالمان را جور دیگری مطرح می کنیم: منتظر چه اتفاق خوبی در زندگیتان هستید؟ لبخندی می‌زند و می‌گوید: دوست دارم موجباتی فراهم شود تا مدتی را در ایران یا خارج از کشور با فرزندانم دورهم باشیم و خاطرات مشترک را مرور کنیم اما به هر شکل می‌دانم آنها گرفتارند…

پسندیدم(0)نپسندیدم(0)
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *