بازخبر / بازی با نفت تهران، برشی دیگر از تفکرات محافظهکارانه برانکو ایوانکوویچ بود که حالا کمکم دارد به مرزهای خطرناکی نزدیک میشود. سرمربی پرسپولیس که تا سه ماه پیش زیباترین بازیهای لیگ برتر را از تیمش میگرفت، بعد از آن باخت معروف چهار گله به الهلال عربستان کاملا زیر و رو شده و در جلد یک مربی بهشدت محتاط (اگر نخواهیم از لفظ ترسو استفاده کنیم) فرو رفته است. باورکردنی نیست که او برابر تیم آماده شکست نفت تهران هم با دو هافبک دفاعی بازی کرد و ۹۰دقیقه تمام محسن ربیعخواهی را در زمین نگه داشت که مطلقا معلوم نبود در این بازی یکطرفه، چه کاری از دستش بر میآید؟ حتی با وجود همه محرومیتهای تحمیلشده یا خودخواسته، برانکو به سادگی میتوانست حداقل در دقایقی از این مسابقه، به جای بازیکن مورد علاقهاش نفراتی مثل صادق محرمی یا شایان مصلح را به طرفین خط حمله اضافه کند، اما این کار را نکرد تا نشان بدهد تحت هیچ شرایطی حاضر به عدول از استراتژی فعلیاش نیست.
سال گذشته وقتی احمد نوراللهی در اوج دوران آمادگی قرار داشت، برانکو آنقدر او را بازی نداد و آنقدر روی استفاده از تنها یک هافبک دفاعی پافشاری کرد که آخرش احمد ناچار شد خودش را در تله سربازی گرفتار کند و همچنان پا در هوا بماند. حالا اما بدون نوراللهی و در حضور ربیعخواهی که چند لول پایینتر از اوست، برانکو سیستم تیمش را تغییر داده و در هر بازی موقعیتهای گل کمتری به دست میآورد. آیا کسی در سراسر کره زمین وجود دارد که بتواند موضوعی به این سادگی را توضیح بدهد؟ آیا کسی هست که بفهمد بازی پرسپولیس چرا یک شبه از این رو به آن رو شد و چطور تیمی که روی زمین همه را به زانو در میآورد، حالا ناچار است پنج گل از هفت گل آخرش را روی سانتر از جناحین به ثمر برساند؟ و یا چطور این تیم در سه بازی اول دور برگشت ۴گل کمتر از دور رفت زده و چهار امتیاز کمتر گرفته؟
افت کیفی بازی پرسپولیس برای لیگ محقر و بیبضاعت فوتبال ایران خبر خوبی نیست، اما از آن تلختر رویارویی با این واقعیت است که بخشی از هواداران پرسپولیس و برانکو تقریبا هیچ انتقادی از او را تحمل نمیکنند؛ آفتی که بیش از هر چیز دیگری ناشی از روحیه «دو قطبی» مردم ایران است. اینجا به محض آنکه از برانکو ایراد بگیری، هزار نفر با جملات تکراری بر سرت آوار خواهند شد که: «نکند دلتان میخواهد برانکو برود و دوباره امثال درخشان و استیلی تیم را بگیرند؟» همانطور که در این هفت سال هر وقت از کیروش انتقادی شده، هوادارانش قیلوقال راه انداختهاند که: «شاید دلتان برای حضور دایی و قلعهنویی در تیم ملی تنگ شده!» اینجا انگار یا باید هوادار محض و مطیع برانکو و کیروش باشی و در مجموعه رفتارهای فنی و فرهنگیشان حتی یک نقطه سیاه هم نبینی و یا اینکه باید سرسپرده و سینهچاک دایی و درخشان باشی و زیر علم آنها سینه بزنی؛ اما واقعا این چه منطقی است؟ واضح است که ما با این طرز تفکر تا ابد پیشرفت نمیکنیم و هرگز مجال نقد هیچ برگزیدهای را پیدا نخواهیم کرد.
حتی در حوزه مسایل سیاسی و فرهنگی هم همین دوقطبی غلیظ به چشم میخورد. به عنوان مثال هر که این روزها از سیاستها و توان اجرایی دولت انتقاد کند، به سرعت به نامزد مغلوب حواله میشود و او را به هواداری از رییسی متهم میکنند. معلوم نیست ما چطور تربیت شدهایم که غیر از صفر و صد هیچ عدد دیگری را نمیشناسیم و غیر از سفید و سیاه، چشمشان به هیچ رنگ دیگری آشنا نیست. اینجا هر که از گرمای طاقتفرسای روز گله کند، به سرعت متهم میشود به اینکه دلش برای ظلمات شب تنگ شده، در حالی که لزوما میتواند اینطور نباشد. خیلی از ایرانیها روحانی را به عنوان رییس دولت دوازدهم برگزیدهاند و شاید اگر هزار بار دیگر هم به روز ۲۹اردیبهشت برگردند، همین اسم را روی برگههای رای بنویسند.
این مساله اما نباید مانع ازنقد دولت شود، کما اینکه ایمان به کیفیت بالای برانکو و ابراز علاقهمندی برای تمدید قرارداد او نیز نباید راه را بر هر نوع انتقادی از شیوه کار سرمربی پرسپولیس ببندد. وقتی روحانی در واکنش به دستمزد اندک قشر حقوقبگیر میگوید: «هر کسی از درآمدش ناراضی است استعفا بدهد و برود»، تکتک موافقان او حق دارند از این استدلال شگفتانگیز و غیرمنطقی شوکه شوند، همانطور که وقتی برانکو مدام در توجیه بازی دادن به محسن ربیعخواه میگوید: «مشکل او فقط این است که ژل نمیزند» حتی هواداران سینهچاکش هم حق دارند از این توهین مستقیم به شعور افکار عمومی حیرت کنند؛ همان کسانی که قدر حضور برانکو در پرسپولیس را میدانند، اما در عین حال بازیکنان محبوبشان محمد انصاری و وحید امیری سادهپوش هستند و البته جلال حسینی که به عنوان یکی از بهترینهای تاریخ این باشگاه در لیگ برتر اساسا مو ندارد که به آن ژل بزند!
روزنامه گل