آشنایی با بهترین شهر بازی های استانبول اهرم معاملاتی چه ویژگی هایی دارد؟ چرا ویزای استارتاپ کانادا؟ چرا وزارت بهداشت بر سبوس‌دار کردن «نان» تاکید دارد؟
یادداشت / زهرا بیگلری

مشقِ اخلاق در سیاست..

از شیخ بهایی پرسیدند: سخت می گذرد، چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت می گذرد ، سخت که نمی ماند!…..

بازخبر / مشقِ اخلاق در سیاست..

از شیخ بهایی پرسیدند:
سخت می گذرد، چه باید کرد؟
گفت: خودت که می گویی سخت می گذرد ، سخت که نمی ماند!
پس خداروشکر که می گذرد و نمی ماند …

راستش هر بار که این حکایت شیخ را مرور می کنم، انگشتانم زیر چانه ام مشت می شود و نگاهم به افق که نه، خیره به رویدادهای و جدال های عنقریبِ گیس و گیس کشی سیاسی می ماند و ذهنم در پی تحلیلی برای پاسخ شیخ مان به «چه باید کرد؟» همچنان می کاود و هر بار هم بی نتیجه! اما به گمانم این روزهای بی اخلاقِ سیاست و بلبشوی سیاسی که تخریب وار می تازد و خود وزنه ای به مراتب سنگین تر از «مَردم» و دغدغه های شان شده، از همین حرف حضرت شیخ آب می خورد..

لابد حضراتی که صاحبِ حق آب و گِل و تریبون اند، قدری عمیق تر و موشکافانه تر از آن ها که باید ، پاسخ «چه باید کرد؟» شیخ مان را دریافته اند؛ اینکه مردم و دغدغه های آنان بحث چندان مهمی هم نیست و باید همه چیز را به گذر زمان سپرد ، اینکه سختی نمی ماند و درد حریف ما نمی شود .. و این وسط ما نیز »سلاحِ» مملکت خویش داریم و چنین کنیم ، چنان کنیم و پیک امید به سمت تان روان کنیم .. و البته انتظار می رود که این دخل و تصرف های مصلحت اندیشانه ی این عده ی صاحب ِ سلاح، خدای ناکرده! به سیاسی کاری و کارشکنی و یا سنگ اندازی در مسیر تدبیر و امیدِ مردم تعبیر نشود .. هرچند حفظ آرامش و بهبود وضع معیشتی مردم مطلب تازه و مهمی نیست که به بهانه آن نتوان با قدری انحراف از تمکین قانون ، حکم به حکایت شیخ بهایی راند و اصلا فرجامِ برجام را چیز بی خودی انگاشت!

باری! کم کم دارم به افکار درهم خودم هم شک می کنم ؛ آخر! شیخ بهایی را چه کار به فتوای فرجام و نافرجامی این برجامِ بی پناه! شیخ بی حاشیه ی ما بی شک اگر در قید حیات می بود، لب به عتراض می گشود؛ که هی حرف به دهان من بگذارید! «سخت نمی ماندِ» من کجا و این قیل و قال های شما حضرات کجا؟! ما را چه به داعیه مردم داری و سردادن ندای «اناالحق» ، که این کار ما نیست و در ظرف شما هم نمی گنجد؛ «خود کوچک و سخن بزرگ راندن» .. خاصه! قصد و نیت ما تلطیف روح تان بود و قدری دلداری تان تا شاید آرام گیرید در این نابسامانی اوضاع، همین! .. و بالاخره صدای شیخ فرزانه مان هم در می آمد، حال عذر نگارنده را پذیرا باشید ! چرا که به حکایتی اینگونه پُر پند ، صرفِ بهره جستن از آب گِل آلود و هیجان آفرینی در مخاطب ، برچسبِ زده و آرامش و فحوای کلام شیخ را بی مورد با نفوذ و قدرت قلم نیمه جان خویش برهم زدیم.. بسی جای تاسف! که فارغ از «اخلاق» قلم راندیم و شتابزده و به غلط بر مسند قضاوت جلوس نموده و تار و پود احوالات شیخ را از هم گسستیم.

علی ایحال؛ از آنجا که این روزها صاحبان اصلی تریبون ، این «سلاح» از کف داده اند و هر صاحب اندیشه ای آن «سلاح» بر کف گرفته و بی اندیشه می تازد، ما نیز برآن شدیم با قلم خویش ژست تئوریسین ها را گرفته و افکار درهم مان را به منصه ظهور برسانیم تا خدای ناکرده از بقیه اندیشمندان عقب نمانیم..
شاید یک تئوری، «بگم بگم های فرعون» باشد آن هم در آستانه آغاز زودهنگام «تب خرداد» ! «آنجا که موسی (ع) نزد فرعون آمده و می گوید: من فرستاده پرودگار عالم هستم و تو باید که بنی اسرائیل را رها کرده و به دست من بسپاری. فرعون قبل از هر چیز به او می گوید: تو؟! من تو را می شناسم! تو همانی هستی که از کودکی نزد ما بودی و پیش ما بزرگ شدی و تو همانی هستی که یک نفر را کشتی و فرار کردی! » این ماجرا و پاسخ به این پرسش که موثرترین و منطقی ترین شیوه برخورد موسی(ع) با این سخنان فرعون چیست؟ در مصداق عالم سیاست و سیاسیون ما و پاسخ «مردم» مجال می طلبد ، نه اینکه در این مقال نگنجد بلکه باید صبور بود و منتظر ودید که سیب ِ «تب خرداد» تا رسیدن به زمین چند بار خواهد چرخید..

اما امان از این ذهن ناآرام! خیلی قبل تر ها یادم می آید ؛ اسمش «اخلاق در خانواده» بود . منظورم آن سال ها که رسانه ملی حرف های بیشتری برای مردم اش داشت ، برنامه «اخلاق در خانواده» اش کولاک کرده بود.. بگذریم که چقدر این جعبه جادویی هم پا و همراه مخاطبانش بود و این سال ها بی دغدغه ی همان مخاطبان، دیگر جادویی نیست و رسالتی دیگر در جایی و راهی دیگر برگزیده… بگذریم! اما با تامل ! این روز ها، جای خالی «اخلاق» در سیاست درد دارد! کاش بشود که تریبون ملی از این کمای عدالت بیرون بیاید و قدری مشقِ «اخلاق» دهد به این تریبون داران و تئوریسین های ما، تا شاید هر صاحب اندیشه ای در جای و قدرِجایگاه جلوسَ خویش، سخن راند ، گرچه به سخندانی نیست.. و بالاخره اینکه این افکار درهم ما نیز سامانی بگیرد و آرامشی ترواد بر صفحه یکه تاز ِ «مَجاز» مان که این روزها درگیرودار بلبشوهای سیاسی، معرفت به خرج داده و مردم داری می کند..

به قول شیخ مان بهایی؛ خداروشکر که سخت می گذرد، نمی ماند. بدرود.

یادداشت / زهرا بیگلری

پسندیدم(6)نپسندیدم(0)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *