بازخبر /مهمانان ویژه قلب استان هرمزگان خوش آمدید.
صدای رد پای خورشید را می شود با آمدنتان شنید.
خوش آمدی مسافر من……. خسته نباشی قهرمان……..
با آمدنت آذر ماه را، سومین فصل پاییزهزار رنگ را با فصل بهار آشتی داده اید.
فروردین، اردیبهشت، خرداد و حتی مرداد خرما پزان جنوب را با پاییز برگ ریزان یک رنگ و یک دل و یک زبان کرده اید
از صبح قبل از آمدنتان در خیال سردم با رویای آمدنتان هی قدم زدم و هی خیال های رنگی برای تن بی رنگ لباس سکوتم دوختم و نشستم به تماشا
همه برای روزشان برنامه ای داشتند و من فقط به خیال دیدنت بست خانه نشین شدم مبادا کارهای روزمره خسته ام کند و هنگام آمدنت به هوای خستگی از پیشواز جا بمانم
با ساعت ها انتظار قطار رسیدنت رسید آذرماه جوانه زد و خون های تمام جوانان استانم با رسیدنت شروع به جوشش کرد و خیابان ها پر شد از بوی کربلا
هم قدم با دلم، قلبم، روحم، جسمم را پیاده راهی نینوای عشقت می کنم
راه را طی می کنم تا برسم به فلکه ای پر از باغ های بهشتی تا نگاه تان را حتی برای لحظه ای با خود داشته باشم
در طول مسیر راهم به چشمانت، به دیدارت، به چفیه دور گردنت که من نیز یکی از همان ها را به گردن داشتم می اندیشیدم
هم قدم برگ های پاییزی رسیدم به میعادگاه صبوری شما و مادرتان
شربت شهادتی نیز از گوشه همین خیابان های شلوغ شهر که ساعتی قبل به روال خودش طی میشد و حالا با شیرینی اسم شهادتشربت هایش مزین شده است نوشیدم
راستی گفتم مادرت: از نگاهشان خبر دارید، از اینکه در این سرما در کدام گوشه این شهر، این استان، این کشور عکس قاب شده ات را به سربازان حامل پیکرت نشان می دهند و جویای احوالت هستند.
اینجا، این خیابان، این فلکه، این شهر پر است از مادرانی مهربان تر آسمان آبی خوشرنگ پاییز
اسپندهای رنگارنگ بر روی زغال های سرخ بالا و پایین می پرند مبادا چشم حسودان ذره ای بر حالتان تاثیر کند
بوی خوش گشته های عربی شان بینی هر رهگذری را نوازش می دهد
ببینید تمام مادران این شهر، این استان و این کشور مادران سینه سوخته شما تا ابد هستند چه فرقی می کند شهید گمنام شهر من در کدام خطه، کدام خلیج، کدام گندم زار و کدام مزرعه سبز به خاک سپرده شوی
خوش آمدی مسافر من…… خسته نباشی پهلوان…….
۹/آذر ماه/۱۳۹۵
خدیجه زاور
(7)نپسندیدم
(0)
